به انتظار تو نشستن، اشتباه ماست، به انتظار تو بايد ايستاد . . .
* * * * * * * * * * * * * * *
شنيدستم سليماني ز يک مور
قبول تحفه کرد اي مهدي نور
من آن مور ضعيف و ناتوانم
که جانم را برايت هديه دارم
* * * * * * * * * * * * * * *
اي کاش که يک دانه تسبيح تو بودم
تا دست کشي بر سر سودا زده من
* * * * * * * * * * * * * * *
اين ديده نيست قابل ديدار روي تو
چشمي دگر بده که تماشا کنم تو را
تو در ميان جمعي و من در تفکّرم
کاندر کجا روم و پيدا کنم تو را . . .
* * * * * * * * * * * * * * *
يوسف شود، آن کس که خريدار تو باشد
عيسي شود، آن خسته که بيمار تو باشد
* * * * * * * * * * * * * * *
ما را به يک کلاف نخ آقا قبول کن
يا ايّها العزيز! أبانا! قبول کن
آهي در اين بساط به غير از اميد نيست
يا نااميدمان ننما يا، قبول کن!
* * * * * * * * * * * * * * *
وقتي ميان نفس و هوس جنگ مي شود
قلبم به چشم هم زدني سنگ مي شود
آقا ببخش بس که سرم گرم زندگي است
کمتر دلم براي شما تنگ مي شود
* * * * * * * * * * * * * * *
پيک صبا دارد به لب از شوق ديدار اين سخن
بادا مبارک مقدمت يا سيدي! يابن الحسن
* * * * * * * * * * * * * * *
قدم هايت بوسه گاه چشم هايمان اي گل نرگس
جشن ميلادت کاش به ضيافت ظهور مي پيوست
* * * * * * * * * * * * * * *
بگو با خستگان، صبح سعادت سر زد از خاور
مشام جان معطر مي شود ار نکهت دلبر
سحر بشگفت در دامان نرجس نوگل زهرا
تبسم مي کند منجي عالم بر رخ مادر
خدايا عيدي ما را ظهور او عنايت کن
که ما را جز ظهور او نباشد حاجتي ديگر
* * * * * * * * * * * * * * *
نيمه شعبان گل نرگس شکفت
چلچله از شادماني شب نخفت
آبشار يک لحظه آرام شد، نريخت
تا که رازش با گل نرگس بگفت
سرو حيران شد از آن فر و جلال
ماه فرو مانده در آن حسن جمال
* * * * * * * * * * * * * * *
به انتظار تو نشستن، اشتباه ماست، به انتظار تو بايد ايستاد . . .
* * * * * * * * * * * * * * *
شنيدستم سليماني ز يک مور
قبول تحفه کرد اي مهدي نور
من آن مور ضعيف و ناتوانم
که جانم را برايت هديه دارم
* * * * * * * * * * * * * * *
اي کاش که يک دانه تسبيح تو بودم
تا دست کشي بر سر سودا زده من
* * * * * * * * * * * * * * *
اين ديده نيست قابل ديدار روي تو
چشمي دگر بده که تماشا کنم تو را
تو در ميان جمعي و من در تفکّرم
کاندر کجا روم و پيدا کنم تو را . . .
* * * * * * * * * * * * * * *
يوسف شود، آن کس که خريدار تو باشد
عيسي شود، آن خسته که بيمار تو باشد
* * * * * * * * * * * * * * *
ما را به يک کلاف نخ آقا قبول کن
يا ايّها العزيز! أبانا! قبول کن
آهي در اين بساط به غير از اميد نيست
يا نااميدمان ننما يا، قبول کن!
* * * * * * * * * * * * * * *
وقتي ميان نفس و هوس جنگ مي شود
قلبم به چشم هم زدني سنگ مي شود
آقا ببخش بس که سرم گرم زندگي است
کمتر دلم براي شما تنگ مي شود
* * * * * * * * * * * * * * *
پيک صبا دارد به لب از شوق ديدار اين سخن
بادا مبارک مقدمت يا سيدي! يابن الحسن
* * * * * * * * * * * * * * *
قدم هايت بوسه گاه چشم هايمان اي گل نرگس
جشن ميلادت کاش به ضيافت ظهور مي پيوست
* * * * * * * * * * * * * * *
بگو با خستگان، صبح سعادت سر زد از خاور
مشام جان معطر مي شود ار نکهت دلبر
سحر بشگفت در دامان نرجس نوگل زهرا
تبسم مي کند منجي عالم بر رخ مادر
خدايا عيدي ما را ظهور او عنايت کن
که ما را جز ظهور او نباشد حاجتي ديگر
* * * * * * * * * * * * * * *
نيمه شعبان گل نرگس شکفت
چلچله از شادماني شب نخفت
آبشار يک لحظه آرام شد، نريخت
تا که رازش با گل نرگس بگفت
سرو حيران شد از آن فر و جلال
ماه فرو مانده در آن حسن جمال
* * * * * * * * * * * * * * *
نظرات شما عزیزان:
نظرات